نویسنده: رضا دژاگاه
در آخرین روز زمستان سال 1403 وارد توکیو شدم؛ کلانشهری 27 میلیون نفری که حتی از فراز بلندترین آسمانخراشش هم حدود و ثغورش پیدا نیست. از ژاپن کارمندانی کارپرست در ذهن داشتم که ماشینوار کار میکنند و حتی برای ساعات طولانی اضافهکاری خود از روی اختیار حقوقی نمیگیرند و حتی گفته میشود گاهی از فرط خستگی، در مسیر بازگشت به خانه روی نیمکت پیادهروها خوابشان میبرد.
دو سال پیش که سفیر اسبق ژاپن در ایران از پروژه باغ ایرانی بازدید داشتند، از ایشان و همراهانشان پرسیدم چرا کار و کارفرما برای ژاپنیها همهچیز است؟ او در پاسخ گفت: «این موضوع ریشه در فرهنگ سامورایی ژاپنیها دارد.» معاونش نیز جمله او را تکمیل کرد: «ما در دوره کودکی آموختهایم که از موفقیتهای جمعی که حاصل فرایند جمعی است لذت ببریم و کمتر به دنبال منافع و لذت فردی هستیم». خوشبختی ژاپنی یعنی خدمت به جمع و درخشیدن در جمع. زندگی فردی برای انسان ژاپنی تعریف نشده است. همین آموزه عجیب بود که نمیگذاشت هیرو اونادا در جنگلهای فیلیپین یک تصمیم «شخصی» بگیرد.
جنون جمعگرایی
هیرو اونادا یک افسر اطلاعات ارتش ژاپن در اواخر جنگ جهانی دوم بود که در 1944 به همراه دو نیروی دیگر راهی فیلیپین شد. او از جانب مافوق خود مأموریت داشت تسلیم نشود و خودکشی نکند و به ایستادگی خود ادامه دهد. در این میان که اونادا و همراهانش در فیلیپین بودند نیروهای آمریکایی وارد ژاپن شده و ارتش این کشور تسلیم شده بود اما آنها دیگر راهی برای ارتباط با مافوقهای خود نداشتند. آخرین پیامی که اونادا دریافت کرده بود همان سه کلمه بود: تسلیم نشو. هیرو اونادا با اینکه از طریق اعلامیهها فهمیده بود جنگ تمام شده، به مبارزه خود پایان نداد و در جنگلهای فیلیپین همچون یک چریک زندگی کرد. «تسلیم نشو». این آخرین دستور فرمانده بود و جز این دستور هیچ اتفاق دیگری برای اونادا معنا نداشت. جنگ وقتی تمام میشد که «دستور» از مافوق برسد. اونادا به جنگ و زندگی پارتیزانی در جنگلها ادامه داد. نه برای یک ماه، یا یک سال. سی سال آزگار گذشت! گرد سن و سال بر چهره سرباز نشست؛ اما هنوز دستور توفق جنگ از مافوقش به او نرسیده بود. پس از سی سال دولت وقت ژاپن که از طریق دولت فیلیپین متوجه ماجرا شده بود، به هر نحوی که ممکن بود تلاش کرد به اونادا حالی کند سه دهه پیش جنگ جهانی دوم تمام شده و او خیلی پیش از اینها باید نزد خانوادهاش باز میگشته است. اما در کمال حیرت، تنها و تنها اتفاقی که بالأخره اونادا را قانع کرد تا به ژاپن و نزد خانواده سالخوردهاش باز گردد، دستور همان فرماندهای بود که سی سال پیش گفته بود تسلیم نشو. او این بار به اونادا دستور داد سلاحش را به زمین بگذارد؛ و اونادا اینگونه به جنگ پایان داد. هیرو اونادا یک مرد دیوانه نبود. او تنها یک ژاپنی بود.
چرا ژاپنی بودن حسرتبرانگیز نیست؟
طبق گزارش سال 2024 مؤسسه گالوپ، ژاپن از نظر شاخص خوشبختی از میان 100 کشور در رتبه 55 قرار دارد. پایینتر از کشورهایی همچون شیلی، ویتنام، تایلند، کویت و عربستان. ژاپن در این شاخص هرچند نسبت به سالهای گذشته رشد داشته، اما همچنان نسبت به شاخصهای اقتصادیاش در رتبه خوبی نایستاده. فاصله ایران با ژاپن از نظر توسعهیافتگی بسیار است، اما در این فهرست ایران با تمام تحریمها و دشواریهای معیشتی در رتبه 99 ایستاده است. این عدم رضایت از زندگی بیشتر از آن روست آنچه در این کشور میبینیم غلبه ارزشهای جمعی بر ارزشهای فردی است؛ بهگونهای که شخص در تنهایی خود هیچ دلیلی برای خوشبختی ندارد. این یعنی اگر فرد به هر دلیلی از جامعه فاصله گرفت، معنای زندگی خود را از دست میدهد و به راحتی میتواند قربانی افسردگیهای حاد و حتی خودکشی شود. باید دانست که فاصله گرفتن از جمع و تجربه تنهایی خواه ناخواه در زندگی هر انسانی رخ میدهد و هر کسی برای تجربه خوشبختی، باید بتواند آن را در تنهایی خود نیز احساس کند. احساس خوشبختی منحصر در جمع، هرگز نمیتواند عمیق شود. با دیدن ژاپن، به عنوان عضوی از عالَم شرق انسانی تعادل بین ارزشهای جمعی و فردی در غرب را تحسین میکنم. چراکه خوشبختی یا به بیان دقیقتر «خوشوقتی» عمیقا در گرو تعادلبخشی بین دو بعد جمعی و فردی آدمی است.
بنابراین هرچند توسعه ژاپن رشکبرانگیز است اما این به آن معنا نیست که ژاپن امروز را یک بهشت برین بدانیم که ایران یا دیگر ممالک در حال توسعه باید قدم به قدم از تجربیات آن تقلید کنند. چراکه در درجه اول توسعهیافتگی، یگانه مؤلفه خوشبختی و سعادت یک ملت نیست. نرخ افسردگی و خودکشی در ژاپن بسیار بالاست و بعد از بریتانیا، ژاپن دومین کشوری بود که در سال 2020 برای مقابله با سونامی خودکشی ناچار به تأسیس وزارت تنهایی شد. همین افسردگی عمیق که حاصل همان جمعگرایی بیچون و چرای ملی و نفی فردیت است؛ باعث میشود باوجود توسعه رشکانگیز ژاپن، کسی حسرتِ ژاپنیبودن را به دل نداشته باشد.
ژاپن واقعی چجور جایی است؟
آنچه در ژاپن میبینیم الزاما با افسانههایی که از ژاپن در ذهن داریم منطبق نیست. تفاوت در پیشفرضهای ایرانیان در مورد ژاپن و واقعیت این کشور را هموطنانی که سالها در آنجا زندگی کرده بودند نیز تأیید کردند. با ایرانیان مقیم ژاپن که مدت طولانی در این کشور بودند ارتباط گرفتم و متوجه شدم از نظر فرهنگی نیز برخی از گفته و شنیدهها با دیدهها و آنچه در واقعیت وجود داشت با هم انطباق ندارند؛ مثلاً فهمیدم آنچه در ایران در مورد فرهنگ مردسالاری ژاپنیها و اطاعت تام و تمام زنان از مردان شنیده بودم، اغراقآمیز بوده است.
نه تنها تصویری که عامه مردم ما از ژاپن دارند کاملا بر واقعیت این کشور منطبق نیست، بلکه تصویر عمومیای که امروز از این کشور در جهان وجود دارد با تصویر گذشته آن بسیار متفاوت است. تصویر امروزین جامعه ژاپن نمایانگر مردمانی سختکوش، منظم و منضبط، آرام و خجالتی و آراسته به برخی فضایل اخلاقی چون ادب و حیا است. هرچند ژاپن در قامت یک ملت هرگز تاریخ صلحطلبی نداشته است. همین ملت درگذشته علاوه بر جنگ و نزاعهای خونین داخلی، موجب آزار و اذیت کشورهای همسایه خود، از چین تا کره بودهاند و برخلاف امروز به صلحطلبی و پیشرفت شناخته نمیشدهاند.
دو قرن انزوا
جغرافیای جزیرهای ژاپن از دیرباز باعث شده بود تا این کشور با انزوا و گوشهنشینی بیگانه نباشد. از این جهت ژاپن کاملا برعکس ایران است که از نظر جغرافیایی در یک چهارراه واقع شده و به همین جهت همواره با دشمنان گوناگون دست به گریبان بوده است. ژاپن طی قرنهای 17تا 19، باوجود ارتباط با چین، کره و هلند، تمایل به هیچگونه مراودهای با غرب نداشت. این دوره انزوا که به ساکوکو (Sakoku) معروف است پس از دو قرن در سال 1854 پایان یافت. یک سال قبل از این تاریخ ناوگان آمریکا به رهبری میتو پری وارد ساحل ژاپن شد و شعار «یا جنگ یا تجارت (Gun boat Diplomacy)» را سر داد. متیو پِری افسر نیروی دریایی ایالات متحده و فرمانده چندین کشتی بود. او در جنگهای گوناگون شرکت داشت اما مهمترین اقدام او همین گشودن درهای ژاپن بود. پِری در چهاردهم ژوئن ۱۸۵۳ نامه رئیسجمهور آمریکا را به ژاپنیها رساند و قرار شد که یک سال بعد برگردد. او اما شش ماه بعد در تاریخ 13فوریه ۱۸۵۴ با ۴ کشتی جنگی آمریکایی و ۱۶۰۰ سرباز وارد خلیج «ادو» شد و خواستار ایجاد تجارت آزاد و تهیه اقلامی همچون زغال سنگ در بنادر ژاپنی بود. پری آماده بود در صورت شکست مذاکرات دست به حمله نظامی بزند، اما از سمت ژاپن پاسخ مطلوبی گرفت و شوگونها با مشورت امپراطور وقت حاضر به ایجاد ارتباط و تجارت میشوند. به این ترتیب غرب نظم اقتصادی خود را بر ژاپن تحمیل کرد. اما چرا ژاپن درهای خود را به روی جهان بست؟
شوگونها
شوگونها (ساموراییها) از قرن ۱۲ قدرت گرفتند. علاوه بر امپراطور که فرمانروای بالفعل ژاپنِ فئودال بود، برای دهقانان و شهروندان این شوگونها بودند که نماینده طبقه حاکم محسوب میشدند. شوگونها قدرتمندترین شخصیتهای ژاپن در اواخر قرن دوازده تا اواسط قرن نوزدهم بودند و قدرتی که آنها به عنوان یک طبقه در اختیار داشتند حتی میتوانست حکومت امپراطور را مستقیماً به چالش بکشد. ژاپن در دوره شوگونسالاری (توکو گاوا)، ۲۷۰ تیول فئودالی (هان) داشته که توسط ۲۷۰ ارباب اداره میشده است. این اربابان فئودال (دایمیو) زیر نظر شوگونها کشور ژاپن را اداره میکردند.
شوگونها از ترس نفوذ مسیحیت و از بینرفتن فرهنگ سامورایی و آیین کهن شینتوئیسم ارتباط با غرب را ممنوع کرده بودند. آنها تمامی مسیحیان را بیرون کردند و امپراتور هم جایگاه فرمایشی یافت. در این زمان مسیحیان باقیمانده در ژاپن در خفقان و تقیه کامل زندگی میکردند و آنها را «مسیحیان پنهان» مینامیدند.
شوگونها در اواخر دوران خود که به دوره «ادو» معروف است (به دلیل پهلو گرفتن ناوگاون متیو پری در بندر ادو) چهار بندر را در توکیو آزاد میکنند و سپس آلمان، بریتانیا و روسیه نیز برای تجارت پیشقدم میشوند.
در سال ۱۸۶۸ شوگون پانزدهم استعفا داد و امپراطور موتسو هیتو با کمک گروه مشاوران خود که ساموراییهای سابق جنوب ژاپن بودند حاکم مطلق شد. موتسو هیتو نام دوره حکمرانیاش را میجی گذاشت. مشاوران متنی تهیه کردند و به او دادند که بعداً قانون اساسی و عامل مدرن شدن ژاپن شد.
دوران میجی
دوران میجی دوران تولد ژاپن مدرن است. تکنولوژی غرب بعد از ایدئولوژی ژاپن آنها را به جایی رساند که در سال 1859 ژاپن استعمار را شروع کرد و در جنگ جهانی اول بخش زیادی از چین را تصرف کرد و به کره و روسیه هم حمله کرد.
دو خصلت توسعهساز جامعه ژاپن
بر اساس آنچه در این چند روزه مشاهده کردم یا خواندم یا از دیگران شنیدم، شاید بتوان خصلتهایی از ژاپنیها که به توسعه امروزین آنها کمک کرده را به این شرح خلاصه کرد:
عملگرایی
یکی از مهمترین جلوههای عملگرایی جامعه ژاپن در عصر حاضر،نحوه مواجهه آنها با فاجعه سیاه هیروشیما و ناکازاکی است. در یک آمار حداقلی بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی نزدیک به 110 هزار نفر کشته داد. دهها هزار نفر نیز با آسیبهای جبرانناپذیر قرار گرفتن در معرض تشعشات هستهای دست به گریبان شدند و این آسیبها در نسل آنها ماندگار شد. ژاپن یگانه قربانی جنایت جنگی با بمب هستهای است. در روز بمباران این دو شهر، برخی اجساد به سرعت سوختند و گفته میشود از شدت انفجار،برخی کشتگان در همان لحظه تبدیل به انرژی شدند و هیچچیز از آنها باقی نماند. این خاطره هولناک پایانی بر حیات حماسی و رزمی ملت ژاپن شد. ملتی که به علت جغرافیای جزیرهای خود در طول تاریخ کمتر مورد تعرض قرار گرفته و بیشتر به عنوان کشوری مهاجم و پیروز شناخته میشد، حالا با شکستی فراتر از حد تصور مواجه بود. شاید انتظار میرفت امروز، ژاپن یکی از مهمترین کانونهای آمریکاستیزی در جهان باشد. اما این کشور راه دیگری را در پیش گرفت. هم ملت و هم دولت ژاپن حس کینهای نسبت به ایالات متحده ندارند. یکی از دلایل این بیاحساسی نسبت به چنین خاطره سیاهی، نگاه نقطهای و گسسته به تاریخ است. در این نگاه برخلاف نگاه خطی،وقایع تاریخی منحصر به یک شرایط زمانی خاص نگریسته میشوند و از تسری آنها به دیگر برهههای زمانی خودداری میشود.
هر چند آثار حمله اتمی آمریکا هنوز در ذهن جامعه ژاپن به مثابه یک تروما وجود دارد. ترومایی که باعث میشود ژاپنیها با صرف نظر از گذشته سامورایی و حماسی خود،از اساس با هرگونه بنیاد نظامی و رزمی مخالفت ورزند و همچنان تشکیل یک ارتش مستقل را به صلاح کشور خود نبینند. قانون اساسی ژاپن اجازه شکلگیری ارتش را نمیدهد و افکار عمومی نیز به دلیل همان زخم کهنه اما بسیار عمیق با این قانون همراهاند. آنان وجود هرگونه نیروی نظامی را مساوی با نظامیگری دانسته و آن را مطابق همان راهی قلمداد میکنند که در گذشته به نابودی هیروشیما و ناکازاکی منتهی شد. هرچند که بسیاری از دولتمردان و نخبگان ژاپنی بیبهره بودن این کشور از نیروی نظامی را حاصل ضعف قانون اساسی میدانند. شینزو آبه، نخست وزیر اسبق ژاپن که ترور شد از این جمله بود و حتی به تغییر قانون اساسی تمایل داشت. از نظر طیف دنیادیده ژاپن،برخورداری از یک نیروی دفاعی حق هر ملت آزاد در جهان است و یک ضرورت به شمار میرود. اما به دلیل عدم همراهی افکار عمومی امکان تغییر قانون اساسی از طریق رفراندوم وجود ندارد. این روحیه عملگرایانه از سویی به توسعه اقتصادی این کشور و کاهش تنشهای بینالمللی آن کمک کرد اما از سوی دیگر توسعه امنیتیاش را به کل متوقف و مختل ساخت. برخی دیگر از وجوه عملگرایی جامعه ژاپن را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
غلبه عقل محاسبهگر بر عواطف و احساسات
غلبه نگاه لاادریگری و سکولار به ماوراءالطبیعه و دین
جدی گرفتن دنیا
نفی عملگرایانه احساسات منفی به حوادث تلخ
اصالت جمع
طبق آیین کهن مردم ژاپن یعنی شینتو، سرزمین ژاپن و امپراطور آن مقام خدایی دارند. این باور دینی میتواند یکی از ریشههای مهم اصالت جمع در جامعه ژاپن باشد. وقتی یک سرزمین و ارکان حکومت آن تبدیل به قدیسانی دارای الوهیت شوند، عمل دینی کاملا با عمل دنیایی پیوند میخورد و به این ترتیب است که جامعه ژاپن از دیرباز با نوعی جمعگرایی دینی در راه خدمت به امپراطور و سرزمین ژاپن کوشیده است. همچنین جغرافیای جزیرهای و متعین آن و ثبات فرهنگی و عقیدتی آن طی قرنها به شکلگیری یک هویت قدرتمند و غیرمتکثر جمعی در بین مردم این کشور دامن زده است. از این جمعگرایی میتوان مثالهای گوناگونی برشمرد. مثلا ما شخصیتهای غربی بسیار میشناسیم که در رشتهها و عرصهها مختلف سرآمدند و به عنوان نماینده آن رشته به شمار میروند. اما این چهرهها کمتر متعلق به شرق آسیا و خصوصا ژاپن هستند. چراکه افراد موفق ژاپنی عادت به مصاحبه و مطرح کردن خودشان به عنوان یک «فرد» موفق ندارند؛ آنها هرچقدر هم که موفق باشند عضویاند از یک «جمع» موفق.
ریشه بسیاری از اضطرابها و مسائل روانی جامعه ژاپن نیز به ترس شدید از طرد شدن توسط اجتماعهای گوناگون باز میگردد. خواه این اجتماع خانواده یا مدرسه باشد و خواه محل کار. همچنین یکی از مهمترین خصائص اخلاقی ژاپنیها سر به زیری و خجالتی بودن است. گویی جمع آنقدر برای فرد اهمیت دارد که فرد از بروز فردیت خود شرمگین میشود و در برابر عظمت جمع احساس کوچکی میکند. آنها تنها در صورتی احساس اعتماد به نفس داشتن میکنند که کاملا به یک جمع پیوند بخورند. برخی دیگر از وجود جمعگرایی جامعه ژاپن را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد.
مسئولیتپذیری
ضعف در فردیت و نگاه اومانیستی به انسان
ایمان به کار و سختکوشی به عنوان یک ارزش بنیادین
پایبندی به سوسیالیسم اجتماعی در کنار لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی
پایبندی شدید به حقوق دیگران و قبول مسئولیت رفتارهای فردی
تبعیت زیاد از مقام و مدیر بالا دستی
حس موفقیت در رفتار جمعی
وفای به عهد
ایران در حسرت توسعه ژاپن
اصولاً برای هر کس که دغدغه توسعه دارد، ژاپن شبیه یک معماست. معمایی که شاید پاسخ آن بتواند به باز شدن گره توسعه ایران هم کمک کند. مقایسه ایران و ژاپن، خصوصا پس از سالهای جنگ تحمیلی و همزمان با جدی شدن دغدغه توسعه در ایران رواج پیدا کرد. تا جایی که در ادبیات رئیسجمهور وقت، مرحوم هاشمی رفسنجانی، عبارت «ژاپن اسلامی» به عنوان چشمانداز توسعه ایران مطرح شد. اما پیش از انقلاب هم جای ژاپن در ادبیات توسعهطلبانه آن زمان خالی نبود؛ بلکه «ژاپن دوم» شدن ایران به عنوان سرمنزل مقصود توسعه کشور عنوان میشد. طرح ژاپن به عنوان یک نسخه قابل الگوبرداری برای ایران،همواره طرفداران و منتقدان خاص خودش را داشته است. اما به هر رو از آنجا که ژاپن به عنوان یک کشور شرقی توانست خیلی زود خود را به قافله توسعهیافتگی غرب برساند از مقایسه این کشور با دیگر کشورهای آسیایی و خود ایران، گریزی نیست.
اکنون از ایده «ژاپن دوم» پهلوی بیش از نیمقرن و از ایده «ژاپن اسلامی» دولت سازندگی بیش از سه دهه میگذرد؛ اما توسعه ایران هنوز اندر خم یک کوچه است! هرچند این قلم منکر پیشرفتها و گامهای بلندی که در تمام این سالها به سوی توسعه برداشته شده نیست؛ اما این پیشرفتها و اقدامات به نقشهای جامع برای پیشرفت تبدیل نشدند. از این رو با اینکه هر کشوری فرمول اختصاصی خود را برای نیل به توسعه دارد، مطالعه و مشاهده ژاپن هنوز برای چشمهایی که در آرزوی توسعه ایران هستند خالی از لطف نیست.
جمعبندی
معمای مغلق توسعه ایران باب مقایسه ایران با دیگر کشورهای توسعهیافته را گشوده است. خصوصا اگر این کشور همچون ایران یک کشور شرقی باشد؛ با برخورداری از سنتها و عقاید دیرینه و تاریخ غنی. ژاپن کشور منحصر به فردی است که این خاص بودن را بیشتر مدیون جغرافیای خود است. ویژگیهای بینظیر جغرافیا و فرهنگ ژاپن باعث شده که جامعه این کشور به نحو افراطی و حیرتآوری جمعگرا و عملگرا باشد. هرچند شاید نتوان این دو خصلت را همانگونه که در ژاپن هست در ایران هم دنبال کرد؛ اما میتوان با مداقه در آنها کمی به فرمول جامعهشناختی توسعه در ایران نزدیک شد. این فرمول با شدت و ضعفی متفاوت، باید از سه مؤلفه برخوردار باشد. مؤلفه اول وجود یک رؤیای مشترک بین آحاد مردم یک سرزمین است. مؤلفه دوم راستگویی و صداقت است که این دو مؤلفه به دلیل وجود جمعگرایی مفرط در ژاپن، به حد کمال دیده میشود. مؤلفه سوم تنشزدایی و صلحطلبی است که این مؤلفه نیز به دلیل عملگرایی و پرهیز مطلق از دخالت احساسات در تصمیمگیریهای ملی در ژاپن دیده میشود. هرچند این سه مؤلفه به دلیل دو ویژگی بارز جامعه ژاپن یعنی جمعگرایی و عملگرایی شکل بینظیری در این کشور دارد، اما در همه کشورها و در میان تمام ملتها قابل اجراست.
دیدگاهها